1397/11/29 شمسى برابر با 2019/02/17 ميلـادى

ENGLISH
العربیه
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
کانال تلگرامـ قدمی
صفحه نخست
زندگينامه
سوابق
سخنرانی ها
آثار و تاليفات
مصاحبه ها
تماس با ما
4. نـقـد سخنـان آقـای حسیـن كبـیر قسمت (1)
بازدید: 3700

بسم الله الرحمن الرحیمـ و به نستعین

نقد و بررسی سخنان آقای حسین كبیر كه تحت عنوان (حق پرسیدن و اندیشیدن) در شماره 140 و 141 و... هفته نامه ستاره گلستان به چاپ رسید.

اینجانب در این مقاله طی چند مرحله، بخشهایی از سخنان آقای كبیر را كه از نظر من در ألویت نقد و بررسی قرار دارد را نقل نموده و سپس مواردی از نظرات خود را بیان میكنم.

1ـ آقای كبیر پس از آغاز سخنانش با  تلـاوت آیات 17 و 18 سوره مباركه زمر، مطالبی پیرامون آزادی اندیشه و حق پرسش و... را مطرح  نموده و سپس گفته اند: قرآن كریمـ بر خلـاف اندیشه غالب سنتی كه همچنان در عصر انقلـاب ارتباطات و برداشته شدن مرزهای فكری از سانسور كتاب ... و محدودیت رسانه‌ای سخن میآورند، از چاپ كتب دگر اندیشان و به اصطلـاح رایج غیرخودی‌هـای فكری و سیاسی هر چند مرجع تقلید صاحب نامـ و اندیشمندان بزرگ جهانی، دانشگاهی باشند حمایت میكند. آقای كبیر در این بخش از سخنان خود مدعی شدند كه قرآن از چاپ و انتشار هرگونه كتب ضاله‌ای حمایت میكند و اندیشه غالب سنتی را  كه شاید از نظر ایشان همان فتاوای علمای اسلـامی باشند را در جهت مخالف قرآن دانسته و یا به عبارت دیگر، قدیمی و غیر قرآنی میدانند.

 نقد و بررسی:  از آنجایی كه غیر از آیه شریفه سوره مباركه زمر، آیه دیگری نیاورده اند استفاده میكنیمـ كه ایشان همه این موارد را از همین آیه فهمیده اند و ما برای روشن شدن حقیقت، توضیحاتی را ارائه میكنیمـ كه در آن سعی میشود مطالب به گونه‌ای باشد كه برای غالب مردمـ قابل درك باشد تا همگان بر صحت یا بطلـان برداشت ایشان نظر بدهند.در سوره مباركه زمر آمده است ( فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه أولئك الذین هداهمـ الله و أولئك همـ أولوا الـالباب ) یعنی ( به بندگانمـ مژده بده، آنانكه همه سخنان را میشنوند و سپس از بهترین گفته‌هـا پیروی میكنند، آنها كسانی هستند كه خداوند هدایتشان نموده است وهمـ آنان خردمنداند). اگر پرسیده شود این آیه شریفه به طور مستقیمـ چه افرادی از جامعه را مورد تعریف و تمجید قرار میدهد؟ و به طور غیر مستقیمـ از چه فضایی در جامعه حمایت میكند؟ خواهیمـ گفت: معنای مستقیمـ (دلـالت مطابقی) آیه شریفه ممكن است الف: در تعریف و تمجید كسانی باشد كه در جستجوی حقیقت پای سخن هر صاحب اندیشه‌ای رفته و در هر مجلس و محفلی كه بتوانند به حقیقت برسند شركت نموده و از مطالعه هر كتابی اگر چه باطل باشد خود داری نمی كنند، و تا رسیدن به حق و حقیقت به جستجوی خود ادامه میدهند. این احتمال مبنی بر این است كه ما اسمـ تفضیل (أحسن) را فاقد معنای تفضیلی دانسته و آنرا حمل بر تاكید نماییم،  یعنی آیه شریفه را اینگونه ترجمه نماییمـ است (... فیتبعون أحسنه سپس از سخن خوب پیروی میكنند...) نظیر (ربّ السجن أحب إلیّ مما ید عونی إلیه). ب: و ممكن است آیه شریفه در مقامـ تعریف و تمجید كسانی باشد كه فقط از بین حقایق، دنبال حقیقت برتر و بهترند و از بین أعمال شایسته به دنبال شایسته ترینهایند، بطور مثال در جایی كه همـ از حق قصاص و همـ از حق بخشش برخوردارند با رها كردن قصاص، عفو و بخشش را انتخاب میكنند. یعنی آیه شریفه را اینگونه ترجمه نماییم، (...فیتبعون أحسنه... یعنی سپس از بهترین گفته‌هـا پیروی میكنند... ). نظیر آیه (واتبعوا أحسن ما أنزل الیكم)، كه البته با پذیرش احتمال دوم، آیه شریفه زمر اصلـاً با محل بحث یعنی كتب ضاله‌ای ارتباطی ندارد. اما در جواب از پرسش دومی كه در ابتدای سخن آمده بود یعنی آیه شریفه از چه فضایی در جامعه حمایت میكند؟ باید عرض كنمـ كه معنای التزامی و غیر مستقیمـ آیه حمایت از هر فضایی كه در جهت رسیدن به استماع همه اقوال ایجاد شده باشد. به عبارت دیگر معنای مستقیمـ آیه این است كه ما طرفدار كسانی هستیمـ كه همه اقوال را میشنوند... و معنای غیر مستقیمـ آیه این میشود ما از هر فضایی كه همه اقوال در آن به گوش میرسد حمایت میكنیم. بنابر این بر حاكمان قدرت لـازمـ است در جهت ایجاد چنین فضاهایی هزینه كنند و سخنان و نوشته‌هـای مورد نیاز این افراد را در اختیار آنان بگذارند و از دست یابی اینگونه افراد به سخنان مختلف مانع تراشی نكند. ممكن است بپرسید چرا اسلـامـ از چنین فضایی حمایت میكند؟ میگوییمـ چون قرآن حق است (و قل الحق من ربكم) و با مهیا بودن دو شرط اساسی هدایت یعنی 1- خود انسان دنبال حقیقت باشد.2ـ بهره مند از قدرتی باشد كه بوسیله آن حق و باطل را تشخیص دهد، كه هست آنچنانكه حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه اول نهج البلـاغه میفرماید (و معرفة یفرق بها بین الحق و الباطل)، خدای تعالی هیچ هراسی ندارد كه اینگونه افراد هر سخنی را بشنوند و در محفلی برای رسیدن به حق شركت كنند و شما هیچ فقیهی را نمی توانید پیدا كنید كه بگوید این عمل حرامـ است.جمهوری اسلـامی ایران افتخار میكند كه همیشه به دنبال ایجاد فضاهایی است كه افراد مختلف با عقائد مختلف در آن بنشینند و مخالف و موافق به بیان دیدگاههای خود بپردازند. ایجاد مجمع دارالتقریب بین المذاهب و پیشنهاد گفت و گو بین تمدنها در راستای همین سیاست‌هـا است. آیا شده است كه شما در مؤسسه خودتان مخالفان خودتان را دعوت كنید و در مناظره آزاد با شما شركت كنند تا دیگران سخن أحسن را انتخاب كنند؟ آیا كسانی از طرف حكومت از چنین محافلی جلوگیری كرده اند؟ اما فضای دیگری از جامعه كه شما آن فضا را مورد حمایت قرآن دانسته اید و اندیشه‌هـایی را به عنوان اندیشه غالب سنتی، یعنی كهنه و قدیمی و مخالف قرآن قلمداد میكنید فضایی است كه در آن عده‌ای برای ترویج عقاید باطله، كتب و ابزار گمراه كننده را در اختیار همه جور افرادی قرار بدهند (چه كسانی كه در پی حق و حقیقت قدمـ میدارند و به دنبال رسیدن به آن در حال بررسی اقوال بوده و تا سرانجامـ مقصود از تأیید شنیده‌هـا خودداری میكنند و چه كسانی كه به علت اشتغال به امور دیگر یا به جهت بسنده نمودن به كمترین ادله لـازمـ برای اثبات حق و یا غیر آن، اهل جستجو نیستند) و سپس این مروجین گمراهی و پیروان باطل (كه به طور قطع منكر پیروان باطل نیستند كه مولی متقیان میفرماید (حق و باطل و لكل أهل)) با مكر و حیله بخواهند با استفاده از كتب و ابزار ضاله و یا تشكیل جلساتی كه متكلمـ آن فقط اهل باطل باشد افراد مؤمن و مستعد ایمان را گمراه كنند آیا قرآن از تشكیل چنین جلساتی و انتشار چنین كتب و جزواتی و... حمایت میكند؟ آقای كبیر، صرف نظر مفهومـ آیه شریفه آیا عقل سلیمـ اجازه میدهد كه امكانات و فضای جامعه خود را در اختیار كسانی قرار دهیمـ كه آنها بطور قطع به دور از چشمـ نخبگان و بدور از چشمـ جویندگان حق و حقانیت با ریا و تزویر و نسبتهای ناروا به پیامبران و صالحان و با برداشتهای مغرضانه و یا كارشناسی كردن در علومی كه هرگز برای فهمیدن آن پای درس استاد توانایی ننشسته اند و بسان مادر بزرگهای كارشناس در مسائل پزشكی در حوزه دین اظهار نظر میكنند؟ از حكمـ عقل همـ صرف نظر بكنید ببینیمـ بنای عقلـاء یا به قول شما ببینمـ جوامع توسعه یافته چه میكنند آیا آنها حاضرند با ایجاد چنین فضایی در سرزمینشان عقاید و افكار مسلمین تبلیغ شده و بطلـان عقاید آنها بر همگان آشكار شود؟ واقعیت این است كه آنها نه تنها اجازه چنین فعالیتهایی را نمی دهند بلكه با توهین و تهمت به مقدسات اسلـامی و ساخت فیلمـ و انیمیشن‌هـای متعدد و كاریكاتورهای متفاوت و نوشتن رمانهای موهن و... در صدد تخریب اسلـامـ بوده و با آزار و اذیت مسلمین در جلوگیری از گرایش دیگران به اسلـامـ كوشش نموده و با مسمومـ نمودن ذهن جوانان خود، آنها از اسلـامـ متنفر میكنند. حالـا با وجود چنین دشمنانی كه برای گسترش افكار خود در این عصر ارتباطات از هرگونه امكاناتی برخوردارند ما به جایی اینكه سعی كنیمـ حقایق اسلـامـ را با استفاده از امكانات موجود به گوش مردمـ جهان برسانیمـ بیایمـ با ژست كار غیر عقلـایی كنیمـ و با ژست قرآنی تهمت به قرآن بزنیمـ و به جنگ فهمـ غالب سنتی برویمـ آیا آب در آسیاب دشمن نریخته ایم؟

 2- آقای كبیر در ادامه سخنش با تلـاوت آیه  118 سوره هود (و لو شاء ربك لجعل الناس أمة واحدة و لـایزالون مختلفین) یعنی (اگر پروردگارت میخواست همه مردمـ را امتی یگانه قرار میداد، مردمـ همواره متفاوت خواهند بود)، گفته اند: قرآن تفاوت دیدگاهها و برداشت‌هـای انسانها را جزو سنت‌هـای خداوند میداند و تلـاش برای یكسان سازی اندیشه و برداشتها و یا و به عبارت امروزیها قرائت‌هـای فكری از متون را عبث، غیر ممكن و غیر مفید تلقی مینماید به باور قرآن اختلـاف در برداشتها امر دائمی واجتناب ناپذیر است. ایشان با استناد به آیه 118 سوره مباركه هود میگویند: بر اساس این آیه مشیت خداوند این است كه كه انسانها همواره در تنوع و اختلـاف فكری باشند ایشان برای اثبات مدعای خود میگویند از نظر علمی همـ به اثبات رسیده كه حتی دو قلو‌هـا از نظر ویژهگیها متفاوتند. و سپس میگویند: تلـاش برای یكسان سازی فكری و فرهنگی و تحمیل یك اندیشه و آیین بر مردمـ در مخالفت و تضاد آشكارا با اراده و خواست خداوند است.

 نقد و بررسی: چكیده ادعاهای ایشان كه از نظر ما باید مورد بررسی قرار بگیرد این است كه 1- خداوند میخواهد مردمـ همیشه دارای دیدگاهها و برداشتهای متفاوت و آیین متفاوت از یكدیگر باشند 2- قرآن میگوید كسی نباید برای ایجاد وحدت اندیشه و آئین، فعالیت نكند. 3- خداوند میخواهد كه مردمـ برداشتهای متفاوت از متون را داشته باشند كه شاید مقصود اصلی ایشان از متون، همان متون اسلـامی، نظیر قرآن كریمـ است.

 الف- از آنجایی كه گویا ایشان این سه مطلب را از آیه شریفه 118 سوره مباركه هود فهمیده اند ما در ابتدا با بیان ترجمه و شرح مختصری از این آیه شریفه، خوانندگان عزیز را به قضاوت دعوت میكنیمـ تا ببینند آیا برداشتهای آقای كبیر نظرات شخصی ایشان است كه به نامـ قرآن ارائه میشود؟ یا اینكه سخنان ایشان همان چیزی است كه از قرآن فهمیده میشود؟ ولی قبل از اینكه وارد بحث بشومـ از باب مقدمه چاره‌ای ندارمـ كه یك مسئله علمی را كه آن دانستن كمك شایانی به روشن‌تـر شده این بحث میكند را توضیح دهم. در علمـ اصول گفته شده است كه بعضی از عبارات با اینكه در هنگامـ تلفظ فقط یك جمله (كلـام) هستند ولی شنونده از آن  عبارات دو جمله (كلـام) میفهمد، كه یكی از آن عبارات جملـات شرطیه هستند. بطور مثال اگر كسی بگوید ( اگر پیش من آمدی من به تو كمك میكنم) شنونده از این عبارت یك جمله‌ای دیگر نیز میفهمد و آن جمله این است كه (اگر پیش من نیامدی من به تو كمك نمی كنم). در اصطلـاح به جمله اول، (منطوق) و به جمله دومـ كه مدلول التزامی جمله اول است (مفهوم) میگویند. آقای كبیر میخواهند بگویند چون منطوق آیه شریفه 118 از سوره هود این است كه (اگر پروردگار تو میخواست، هر آینه مردمـ را یك امت وگروه ( بر یك دین وآئین ) میگردانید)، پس مفهومـ آیه شریفه این است كه خدا نخواسته است كه همه مردمـ بر یك دین و آیین باشند. (كه البته برداشت چنین مفهومی از چنین منطوقی مورد قبول شما خواننده عزیز نیز میباشد) و سپس در ادامه آقای كبیر یك نتیجه‌ای از این مفهومـ میگیرند و آن نتیجه این است كه (حالـا كه خدا نخواسته است مردمـ بر یك دین و آیین باشند پس هر تلـاشی در راستای ایجاد وحدت در دین و آیین، بر خلـاف خواست خدای تعالی است و چنین فعالیتی با اراده الهی در تضاد است). باید محضر شما خواننده عزیز عرض كنمـ ممكن است هر كسی با توجه به مفهومـ آیه (یعنی: خدا نخواسته است كه همه مردمـ بر یك دین و آیین باشند) نتیجه‌ای را كه آقای كبیر گرفته اند را بلـافاصله تأیید كند، ولی با كمی دقت میبیینمـ كه این نتیجه را نه عقل نه تأیید میكند و نه شرع. ما برای روشن شدن ادعای خود، دو آیه دیگر كه شبیه همین آیه سوره هود است را میآوریمـ تا مشخص شود كه چرا چنین اشتباه عامیانه‌ای در اینجا صورت گرفته شده است! و منشاء نتیجه گیری این اشتباه چه بوده است! آیه اول: خدای تعالی در سوره مباركه یونس آیه 99 میفرماید: ( ولو شاء ربك لآمن من فی الأرض كلهمـ جمیعا ) یعنی (اگر پروردگار تو میخواست، تمامـ كسانی كه روی زمین بودند ایمان میآوردند) كه مفهومـ آیه شریفه این است كه خدای تعالی نخواسته است همه مردمـ ایمان بیاورند و سپس میبایست به همان روش قبلی نتیجه بگیریمـ كه هر تلـاشی جهت ایمان آوردن مردم، بر خلـاف خواست خدای تعالی است و چنین فعالیتی با اراده الهی در تضاد است. آیه دوم: در آیه 9 از سوره نحل آمده است ( ولو شاء لهداكمـ أجمعین ) یعنی اگر خدا میخواست، همه شما را هدایت میكرد، و مفهومـ آیه میشود كه خدا نخواسته همه مردمـ هدایت شوند و بنابر این میبایست به همان روش قبلی نتیجه بگیریمـ كه هر تلـاشی در جهت هدایت مردمـ بر خلـاف خواست خدای تعالی است و چنین فعالیتی با اراده الهی در تضاد است. شما خواننده گرامی ملـاحظه نمودید با اینكه مفهومـ هر سه آیه شریفه مورد تأیید شما نیز هست ولی نتیجه گیری آیه را به هیچ وجه نمی توانید بپزیرید چون این نتیجه گیری نه مورد قبول عقل است نه با آمیزه‌هـای دینی اسلـامـ سازگار است! آیا ممكن است حتی بچه مسلمانی كه هنوز به سن بلوغ نرسیده است این نتیجه گیریهای سه گانه را بپذیرد؟ یعنی بپذیرد كه این خود خدای مهربان است كه نمی خواهد كه همه مردمـ بر یك دین و آیین باشند و همه به بهشت بروند و همـ اوست كه نمی خواهد همه مردمـ ایمان بیاورند و همـ اوست كه نمی خواهد همه مردمـ هدایت شوند؟! یعنی بپذیرد خود آن وجود پاكیزه از هر نقص و عیب مانع اصلی همه این نابسامانیها و كشمكشها و كشتارها و... میباشد!! (سبحانه و تعالی عما یصفون) آیا ممكن است بپذیرد كه هر كسی در جهت ایجاد وحدت در دین و آیین و ایمان مردمـ و هدایت آنها تلـاش كند نه تنها از طرف خدای تعالی پاداشی را دریافت نمی كند بلكه مرتكب كاری شده است كه در جهت خلـاف خواست خدای تعالی است و با اراده الهی تضاد دارد؟!!! پس شما فریاد بزنید‌ای ابراهیمـ و‌ای موسی و‌ای عیسی و‌ای... شما در این مدت چه میكردید؟! ممكن است شما بپرسید چرا با اینكه مفهومـ آیه صحیح است نتیجه گیریها غلط از كار در آمد؟ اشتباه در كجاست؟ ما جواب میگوییم: ریشه اشتباه در اینجا است كه ما به معنای مشیت (یعنی خواست و اراده) كه مصدر (شاء) است توجه نكردیمـ و در نتیجه همـ منطوق را بعد فهمیدیمـ و همـ مفهومـ را بعد فهمیدیمـ و همـ نتیجه گیری غلطی داشته ایم. اینك برای اینكه مطلب كاملـا روشن شود به ادامه توضیحات میپردازیم.  مشیت و خواست خداوند متعال بر دو قسمـ است:1-  مشیت و خواست تكوینی  2- مشیت و خواست تشریعی. مشیت و خواست تكوینی یعنی همان خواست خداوند تعالی به ایجاد و هستی گرفتن چیزی. و به تصریح قرآن اگر خدای تعالی هستی و تكوین چیزی را اراده نماید بلـافاصله آن چیز وجود میگیرد. در سوره یس آیه 82 آمده است: (إنما أمره إذا اراد شیئا أن یقول له كن فیكون) یعنی فرمان او چنین است كه هر گاه چیزی را اراه كند، تنها به آن میگویید باش و پس میشود. بطور مثال خدای تعالی  اراده كرده است كه تمامی زنبوران عسل بصورت اجتماعی زندگی كنند و هر یك از زنبوران در این زندگی اجتماعی وظیفه‌ای را بعهده بگیرد، و زنبورها نیز چاره‌ای غیر از اطاعت از خواست او ندارند. اما مشیت و خواست تشریعی همان احكامـ الهی است كه بعنوان تكالیف شرعی ما نسبت به اجرای هر یك وظایف خاصی داریم، مثل اینكه خدای تعالی خواسته است كه ما گوشت خوك را نخوریمـ و یا خواسته است كه ما نماز خوانده و روزه بگیریم. بنابر این هر چیزی را كه بخواهید از نظر تعلق اراده و مشیت الهی بررسی نمایید میبینید در یكی از این سه دسته ذیل قرار میگیرد. دسته اول: چیزهایی هستند كه متعلق خواست تكوینی خدای تعالی واقع شده اند،  مثل وجود من و شما. دسته دوم: چیزهایی هستندكه متعلق خواست تشریعی خدای تعالی قرار گرفته اند مثل ایمان به قرآن (آمنوا بما نزلنا) یعنی به آنچه فرستادیمـ ایمان بیاورید. دسته سوم: نه متعلق خواست تكوینی هستند و نه متعلق خواست تكوین هستند و نه متعلق خواست تشریعی، مثل پرواز انسان در هوا بدون استفاده از ابزار و وسایل. هر چیز كه به آن اراده تشریعی تعلق بگیرد یعنی از دسته اول باشد، اراده و خواست انسان در وجود گرفتن یا وجود نگرفتن آن چیز نقش دارد و انسان بر اساس آن نقشی كه ایفا میكند مستحق ثواب یا عقاب میشود. بنابر این اگر خدا حكمـ به وجوب چیزی كرد مثل وجوب نماز معنایش این است كه خواست و ارده تشریعی او به آن چیز (مثل همین نماز) تعلق گرفته است ولی در تكوین و هستی یافتن آن برای خواست و اراده خلیفه اش نیز نقشی قائل شده است. مشیت و خواستی را كه در سه آیه مورد نظر آمده است مشیت و خواست تكوینی است. بنابر این آنچه را كه در مفهومـ آیات سه گانه نفی میشود همان مشیت و خواست تكوینی است. پس مفهومـ آیه سوره هود این میشود ( خدا اراده تكوین و هستی وحدت در دین و آیین را نكرده است) و مفهومـ آیه نحل این میشود كه خدای تعالی تكوینا نخواسته است كه همه مردمـ هدایت شوند و مفهومـ آیه یونس این میشود كه خدای تعالی تكوینا نخواسته است كه همه مردمـ ایمان بیاورند. علت آن نیز مشخص است زیرا ایمانی كه از روی خلقت و اجبار باشد نه تنها ارزشی ندارد بلكه  با چنین ایمانی نه كسی مستحق جهنمـ است و نه كسی شایسته بهشت. برای اینكه متوجه شویمـ كه مشیت در آیه 118 هود به معنای مشیت تكوینی نه تشریعی است نظر شما را به ترجمه و تفسیر آیه سوره هود از تفسیر عظیمـ مرحومـ فیض الـاسلـامـ كه به زبان فارسی نوشته شده است جلب میكنمـ ایشان در تفسیر آیات 118 و 119 سوره مباركه هود یعنی ( ولو شاء ربك لجعل الناس أمة واحدة و لـا یزالون مختلفین إلـا ما شاء ربك و لذلك خلقهم...) میگوید: اگر پروردگار تو میخواست هر آینه مردمـ را یك امت وگروه (بر یك دین وآئین) میگردانید (لیكن از روی حكمت ومصلحت نخواست) و از اینرو همیشه (در عقائد و باور كردنیها و خویهایشان با یكدیگر) اختلـاف داشته و سازگاری ندارند مگر آنانكه پروردگارت (بایشان) رحمـ و مهربانی نموده (توفیق داده و اسباب كارشان را جور كرده كه به سوی حق و راه راست راه یابند) و برای آن رحمت و مهربانی بود كه مردمـ را آفرید... ).  آری خدای تعالی مردمـ را برای این آفرید كه مورد رحمت قرار بگیرند و كسانی كه مورد رحمت قرار خدا قرار بگیرند با یكدیگر اختلـاف ندارند و به وحدت دینی میرسند. در قرآن كریمـ آیات بسیاری وجود دارد كه از آنها استفاده میشود كه خواست تشریعی خدای تعالی به ایمان و هدایت تمامی انسانها بلكه بر هدایت و ایمان همه جنیان و انسانها تعلق گرفته است و خدای تعالی طرفدار دین و آیین واحدی برای تمامی انسانها و جنیان است و تلـاش پیامبران و اولیای الهی و پیروان آنها در جهت هدایت مردمـ و ایجاد وحدت در دین و آیین نه تنها در مقابل خواست الهی نبوده است بلكه در جهت دستورات آن وجود مقدس بوده است. شما اگر قرآن را بررسی نمایید میفهمید نه تنها پروردگار عالمـ طرفدار تفرقه و اختلـاف نیست بلكه مسلمین را شدیدا از اختلـاف و تفرقه نهی كرده است و همچنین حداقل به ترجمه آیات الهی توجه نمایید متوجه میشوید كه پیامبران برای هدایت همه انسانها فرستاده شدند و پیامبر اكرمـ (ص) نه تنها مأمور به هدایت بود بلكه میبایست در رسیدن به این هدف مقدس صبر و شكیبایی نمایید. چه بسیار از أولیاء حق كه در این راه تلـاش كرده اند و از مال و آبروی خود هزینه كرده اند و چه بسیار از أولیای خدا كه جان خود را در این راه تقدیمـ یار نمودند. خدای تعالی در سوره اعراف آیه 158 میفرماید: ( قل یا أیها الناس إنی رسول الله إلیكمـ جمیعا) یعنی‌ای پیامبر به مردمـ بگو من بسوی همه شما فرستاده شدم) و یا در سوره بقره آیه 185 در توصیف قرآن میفرماید: (هدی للناس) یعنی (این قرآن برای هدیت همه مردمـ است) و همچنین در سوره ذاریات آیه 56 میفرماید (و ما خلقت الجن و الـانس إلـا لیعبدون)  یعنی (ما هیچ جن و انسی را نیافریدمـ مگر برای اینكه مرا عبادت كنند). و در آیه 21  سوره بقره، همه كسانی را كه خدای تعالی آنها را آفریده است را مورد خطاب قرار داده و میفرماید: (یا أیها الناس اعبدوا ربكمـ الذی خلقكمـ و الذین من قبلكم) یعنی (ای مردمـ شما عبادت كنید آن خدایی كه شما و كسانی را كه قبل از شما بودند را آفرید). در پایان این بخش از سخن خود كلـامـ حضرت امامـ (ره ) را یاد آور میشومـ كه فرمودند اگر همه انبیاء زیر یك سقف قرار گیرند با همـ اختلـافی ندارند.

 ب- ایشان در ادامه گفته اند: تفاوت دیدگاهها و برداشت انسانها جزو سنت‌هـای خداوند است و تلـاش برای یكسان سازی قرائت‌هـای فكری از متون كاری عبث، غیر ممكن و  غیر مفید میباشد. و سپس برای اثبات مدعای خود گفته اند كه حتی دو قلوها از نظر را ویژگیها متفاوتند. نكته اول: اگر بخواهند بگویند كه این مطالب را نیز از آیه شریف فهمیده اند به این صورت كه چون خدا خواسته است مردمـ با یكدیگر اختلـاف داشته باشند بنابر این یكی دیگر از این اختلـافات اختلـاف در برداشت از متون است پس این نیز خواست خدای تعالی است و در یكسان سازی آن نباید تلـاش كنید چون غیر ممكن است و هر تلـاشی كه در ایجاد امر غیر ممكن صورت بگیرد عبث و غیر مفید است، ما در جواب ایشان میگوییمـ از آنجایی كه روشن شد اختلـاف در انتخاب دین و آیین هرگز خواست خدای تعالی نبوده است بلكه آن ذات أقدس و پیامبران و أولیاء او طرفدار وحدت در دین و آیین بوده اند نتیجه‌هـای كه شما گرفته اید  از منویات جناب عالی است نه مقاصد خدای تعالی و قرآن كریم. نكته دوم: شما كه نمی خواهید بگویید خالق عقل كار غیر عقلـایی انجامـ میدهد؟ آیا میشود در یك كشوری قانونگذار آن كشور قانونی را در قالب عباراتی كه ممكن است بشود از آن براشتهای متفاوتی نمود بنویسد و سپس پس از ارسال آن به دست كارگزاران و مجریان سراسر كشور به آنها بگوید شما آزادید هر گونه قرائت و برداشتی را كه خواستید از این كتاب قانون داشته باشید و هیچ كسی حق ندارد در یكسان سازی آن سعی و تلـاش كند؟ ما اگر فقط به اندازه سر سوزن چشمـ خودمان باز كنیمـ و به اندازه كمتر از یك ثانیه مكث كنیمـ میگوییمـ كسی كه چنین ادعایی كند فورا باید به پزشك مراجعه كند چرا كه عقلـاء عالمـ هنگامی كه كتاب قانون را مینویسند بسیار دقت میكنند كه كسی نتواند از آن برداشتهای متفاوتی داشته باشد و سپس برای اجرایی شدن آن عده‌ای را به عنوان مفسران آن قانون مشخص میكنند كه در كشور عزیزمان شورای نگهبان عهده دار این مسئولیت است؟ آیا شما شنیده اید كه خدای سبحان یك كتابی را بدون پیامبری بسوی مردمـ فرستاده باشد؟ آیا شما شنیده اید كه پیامبری هنگامـ رفتنش به مردمـ بگوید هر كس آزاد است هر برداشتی از این كتاب من داشته باشد و هر تلـاشی در راستای ایجاد وحدت برداشت عبث و بیهوده است؟ نكته سوم: شما برای اینكه اثبات كنید خدای تعالی نیز طرفدار این است كه بنده گانش دارای اختلـاف در دین و آیین باشند به تفاوت خلقت انسانها كه نمونه‌ای از آن دو قلوها هستند تمسك كرده اید. من باید به این نكته اشاره كنمـ كه مشكل اصلی شما در نتیجه گیری‌هـا اشتباه و عدمـ تشخیص بین معانی كلمات و  عدمـ تشخیص مقوله‌هـای متفاوت از یكدیگر است. اینكه انسانها از نظر استعدادها و تمایلـات و خواسته‌هـا و تواناییها با همـ متفاوتند چیزی نیست كه كسی منكر آن باشد. نمونه بارز آن انییاء و أولیاء الهی هستند همه میدانیمـ كه صد و بیست و چهار هزار پیامبر داشته ایمـ و قرآن كریمـ در آیه 253 سوره بقره تصریح میكند كه این پیامبران همه در یك سطح نبودند و ما معتقدیمـ كه حتی أئمه علیهمـ السلـامـ نیز از نظر مقامـ الهی متفاوت هستند ولی این تفاوتها چه ربطی دارد با اختلـاف فكری و فرهنگی؟ چه ربطی دارد با اختلـاف در دین و آیین؟ چه ربطی دارد با اختلـاف در برداشت از متون قرآنی؟ مگر بین پیامبران از نظر فكری و عقیده‌ای اختلـاف بود؟ مگر برداشتهای أئمه از متن قرآن با برداشتهای پیامبر (ص) متفاوت بود؟

3- آقای حسین كبیر در بخش دیگری از سخنان خود كه پیرامون نظرات قرآن در مورد (اختلـافات بین ادیان و داوری در موارد اختلـافات) بود ادعاهایی را طرح كرده اند كه ما آنها را در قالب سه ادعا قرار داده و به نقد و بررسی آن میپردازیم.

 ادعای اول آقای كبیر: قرآن ضمن تأكید بر عدمـ حل اختلـافات میان ادیان و مذاهب، آنها را به توحید و عمل به خوبیها فرا خوانده، و تاكید نموده داوری اختلـافات را به خداوند واگذار كنید تا در روز قیامت میان شما داوری نماید.

نقد ادعای اول: اگر مقصود شما این است كه این ترجمه بخشی از آیات قرآن كریمـ است همچنانكه ظاهر سخن شما چنین است من بطور قطع اعلـان میكنمـ ما چنین آیه‌ای در قرآن نداریمـ و شما باید در اثبات اسناد سخن خود به قرآن آیه مورد نظر مشخص نمایید. مگر میشود هر كس عبارتی را اختراع كند و بعد بگوید قرآن این چنین میگوید؟ چه شما عبارت عربی اختراع كنید و چه عبارت فارسی انشا كنید و بگویید این سخن قرآن است از مصادیق تهمت به قرآن است! اما در مورد دعوت ادیان دیگر به توحید و یكتاپرستی، نظر شما عزیزان را به آیه‌ای كه در مورد دعوت پیروان مسیحیت نازل شده است جلب مینمایم. در سوره آل عمران آیه 64 آمده است ( قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكمـ ألـا نعبد إلـا الله و لـا نشرك به شیئا و لـا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله... ) یعنی بگو‌ای اهل كتاب بیایید به سوی سخنی كه میان ما و شما یكسان است (وآن سخن یكسان این است) كه جز خدای یكتا را پرستش نكنیمـ و چیزی را همتای او قرار ندهیمـ و بعضی از ما بعض دیگر را به خدایی نپذیرد. در تفسیر نمونه در ذیل همین آیه آمده است قرآن نخستین بار در ضمن آیات گذشته مسیحیان را دعوت به استدلـال منطقی كرد و پس از مخالفت، به مباهله دعوت نمود و چون دعوت به مباهله به مقدار كافی در روحیه آنها اثر گذاشت به دلیل اینكه حاضر به مباهله نشدند و شرایط ذمه را پذیرفتند این بار آنها را دعوت به نقطه‌هـای مشترك میان اسلـامـ و آیین‌هـای اهل كتاب میكند. شما خواننده عزیز مشاهده نمودید كه دعوت كردن اهل كتاب به توحید و یكتاپرستی با صرف نظر از عدمـ پذیرش اعتقاد به اسلـامـ مشروط به پذیرش شرایط حكومت اسلـامی است. اسلـامـ میبایست در چنین شرایطی با تأمین امنیت آنها به آنها اجازه دهد آزادانه در آن كشورهای اسلـامی زندگی نمایند و این همان چیزی است كه شما امروزه در جمهوری اسلـامی مشاهده میكنید و جهانیان شاهد هستند كه یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان با بهره مندی از معابد خود آزادانه در كشور پر بركت ایران اسلـامی زندگی میكنند و حتی از آنجاییكه پیروان این آدیان در رفراندمهای آزاد نمی توانستند دارای نماینده ایی در مجلس شورای اسلـامی شوند برای آنها رفراندمـ جداگانه‌ای در نظر گرفته اند. اگر چنین امتیازی برای اقلیت مسلمین در كشورهای دیگر سراغ دارید نامـ ببرید خوشحال خواهیمـ شد. اما آنچه را كه شما در صدد آن هستید كه به قرآن نسبت بدهید این است كه از قرآن میگوید مسلمین باید از اثبات حقانیت اسلـامـ دست بردارند چون اختلـاف حل شدنی نیست و خدای تعالی همـ نظرش را در قرآن بر حقانیت هیچكس مشخص نكرده است باید منتظر باشیمـ ببینمـ حكمـ خدا در قیامت چیست. باید عرض كنمـ این حرفها نه تنها از مصادیق تهمت به قرآن است بلكه بطور قطع حرفهایی پیروان ادیان دیگر است كه به اسمـ قرآن از حلقومـ شما بیرون میآید.

 ادعای دوم: آقای كبیر گفته اند 13 آیه در قرآن آمده كه در آنها تاكید شده است هیچكس حق ندارد به جای خداوند بنشیند و خود را ملـاك و معیار حق و باطل قرار دهد سخن هیچ فرد و گروهی فصل الخطاب نیست و خداوند به هیچكس سندی مبنی بر نهایی بودن و داوری بودن سخنانش نداده است.

 نقد ادعای دوم: شما در ادعای دومـ خود همچون ادعای اول، بدون ذكر آیات قرآن فقط گفته اید كه در قرآن 13 آیه وجود دارد كه میفرماید حكمـ و داوری اختصاص به خدای تعالی دارد، البته حرفهای دیگری را نیز گفته اید كه با بررسی این جمله از كلـامـ شما، تكلیف آنها نیز مشخص میشود. با اینكه شما برای اثبات ادعای خود هیچ آیه‌ای از آیات قرآن را نیاورده اید ولی من میتوانمـ برای اثبات ادعای شما اشاره‌ای به بعضی از آیات قرآن كریمـ داشته باشم. در آیه 57 سوره  أنعامـ و همچنین در آیات 40 و 67 سوره یوسف آمده است (... إن الحكمـ إلـا لله) یعنی (حكمـ فقط از آن خدا است) و  همچنین در آیه 62 سوره مباركه أنعامـ آمده است (... ألـا له الحكم...) آگاه باشید كه حكمـ اختصاص به او دارد )، و نیز در آیه 12 غافر آمده است (فالحكمـ لله) یعنی (پس حكمـ اختصاص به خدا دارد). اما آیا میشود با مشاهده این آیات و همچنین هفت آیه‌ای دیگر از آیات قرآن كه از آنها نیز استفاده میشود حكمـ و داوری مختص خدای تعالی است نتیجه‌ای بگیریمـ كه آقای كبیر گرفته است یعنی مثل آقای كبیر فریاد بزنیمـ كه (هیچكس حق ندارد در اختلـافات حكمـ كند). من قبل از اینكه به این پرسش پاسخ بدهمـ باید عرض كنمـ شما عزیزان حتما شنیده اید نخستین كسانی كه این شعار را در اسلـامـ مطرح كرده اند خوارج بودند. آنها با شعار (لـا حكمـ إلـا لله) به سوی حضرت علی (ع) میآمدند و عمل وی را در پذیرش حكمیت بین خود و معاویه شرك دانسته و از او میخواستند توبه كند، حتی آنها با جمع شدن در مقابل مسجد به آن حضرت میگفتند تو بخاطر عمل شرك آمیزت باعث شدی كه تمامـ اعمال گذشته ات باطل شود. اگرچه بسیاری از آنها پس از روشنگری حضرت علی (ع) دوباره به دامن اسلـامـ برگشتند ولی تعداد بسیاری بر اثر لجاجتشان در این راه هلـاك شدند. آری كسانیكه آنقدر خدا را عبادت كرده بودند كه پیشانیشان پینه بسته بود و در راه خدا زخمها برداشته بودند و حافظ كل قرآن بوده و بطور قطع بیشتر از شما قرآن را میفهمیدند فقط به خاطر جدا شدن از ولـایت و ادعای استقلـال در فهمـ قرآن آن اشتباه كشنده را مرتكب شدند شما و امثال شما كه جای خود دارد. ما آنچه را كه از ابتدای خطبه چهلمـ نهج البلـاغه استفاده میكنیمـ بیانگر این است كه خوارج كلمه (حكم) را در آیات قرآنی به معنای حاكمیت و فرمانروایی گرفته اند كه امامـ (ع) درهمین خطبه فرمودند: (شعار( لـا حكمـ الـا لله) شعار حقی است ولی اینها از این شعار بهره برداری باطلی میكنند، این گروه میگویند حكومت مخصوص خداست حال آنكه به یقین مردمـ نیازمند امیر و حاكمی هستند خواه نیكوكار باشد یا بدكار). بنابر این اگر چه شعار شما همان شعار خوارج است و اگرچه مقصود شما بنابر بعضی از شروح نهج البلـاغه جزئی از مقاصد خوارج است یعنی خوارج میگفتند حاكمیت و حكمیت (فرمانروایی و داوری) اختصاص به خدا دارد و شما میگویید كه حكمیت (داوری) اختصاص به خدا دارد، ولی ما فرض را بر آن میگذاریمـ كه مقصود خوارج از شعار (لـاحكمـ الـا لله) این است كه حاكمیت و فرمانروایی اختصاص به خدا دارد و مقصود شما از این شعار كه البته از بیان جمله عربی آن به هر علتی خود داری نمودید این است كه حكمیت و داوری اختصاص به خدای تعالی دارد و ما نیز جواب خود را بر این فرض تنظیمـ مینماییم. من قبل از اینكه مقصود قرآن را از اختصاص حكمیت و داوری به ذات اقدس الهی بیان نمایمـ ترجمه بعضی از آیات قرآن را برای شما عزیزان خواننده نقل میكنمـ كه در صورت دقت در ترجمه این آیات خود شما عزیز گرامی متوجه برداشت حق و باطل خواهید شد. الف: در آیه 213 بقره یكی از انگیزه‌هـای بعثت پیامبران را حكمـ و داوری كردن بین مردمـ در موارد اختلـافی معرفی میكند. ب: خدای تعالی در آیه 26 صاد به داود پیامبر میفرماید: (‌ای داود ما تو را جانشین خود بر روی زمین قرار دادیمـ پس بین مردمـ بحق حكمـ و داوری كن). ج: و در آیه 105 سوره نساء، رسول خدا (ص) را مامور به حكمـ كرن در میان مردمـ مینماید. د: و در آیه 44 سوره مائده  میفرماید: (ما تورات را نازل كردیمـ كه در آن نور و هدایت است، پیامبران كه مطیع فرمان خدا بودند با آن برای یهود حكمـ میكردند و ( همچنین) علماء و دانشمندان با همین كتاب كه به آنها سپرده شده بود و بر آن گواه بودند داوری میكردند). در این آیه نه تنها داوری پیامبران مورد تأیید قرار گرفت بلكه داوری علماء نیز مورد حمایت خدای تعالی واقع شده است. س: در آیات 44، 45 و47 حكمـ و داوری را وظیفه همه كسانی كه در مقامـ داوری و حكمیت قرار میگیرند دانسته و میفرماید هر كسی كه بر طبق احكامـ الهی حكمـ نكند كافر، ظالمـ و فاسق است. ص:  در سوره مباركه نساء آیه 58 آمده است و زمانی كه بین مردمـ داوری میكنید با عدالت داوری كنید. ط: آیات دیگری از قرآن كریمـ شاهد بر بطلـان ادعای شما میباشد كه میبایست به آنها مراجعه شود، مثل آیات 48 و 51 نور، آیه 23 آل عمران، آیات 60، 65 نساء، 74، 58 و 78 أنبیاء، 22 صاد و 42، 47، 48، 49 مائده. با توجه به آیاتی كه از نظر شما گذشت باید به عرض عزیزان برسانمـ مقصود آیاتی كه حكمـ و داوری را مختص خدای تعالی میداند این است حكمـ و داوری باید بر اساس قوانینی الهی باشد نه قوانینی كه در مقابل قوانین الهی است (وظیفه‌ای كه بعهده شورای فقهای  نگهبان است) بنابر این هر داوری كه بواسطه بشر بر طبق قوانین الهی صادر میشود همان حكمـ الهی است، و به همین دلیل است كه آیه 10 ممتنحه پس بیان قوانینی كه بوسیله مردمـ صادر میشود میفرماید: این داوری خدا بین شماست.

 ادعای سوم: ایشان با ترجمه آیه 46 زمر و بخشی از آیه سوره بقره (خداوند در مورد اختلـافات در روز قیامت داوری میكند) گفته اند همچنین در آیات 5 آل عمران، 48 مائده، 164 أنعام، 92 نحل، 69 حج، 63 زخرف، 19 یونس، 39 و 124 نحل، 76 نمل، 25 سجده، 3 زمر، و 17 جاثیه تاكید مینماید به دلیل آگاهی فراگیر خداوند به پنهان و آشكار امور و به دلیل بیطرفی خداوند نسبت به بندگانش و عدالت فراگیر تنها و تنها مرجع صلـاحیت برای اختلـافات خداوند است آنهمـ در روز قیامت.

 نقد ادعای سوم: جناب آقای كبیر، علـاوه بر اینكه در هیج جای قرآن ما آیه‌ای نداریمـ كه بگوید شرط داوری در این دنیا علمـ به پنهان و آشكار امور است هیج آیه‌ای همـ نداریمـ كه بگویید به علت علمـ و عدالت فراگیر خدا و بیطرفی او كسی حق ندارد داوری كند و حكمـ و داوری خدا نیز فقط در آن دنیا است. من قبل از بررسی سخنان شما، باید به اشكال اساسی دیگر در تفكرات و اندیشه‌هـای جناب عالی در این زمینه داشته باشم. گویا شما اختلـافات پیروان ادیان را بر سر دین و مكتب، همانند اختلـاف مردمـ بر سر نان و آب میدانید كه هر كسی در این دعواها و نزاعها بدنبال منافع و اغراض شخصی و گروهی خود است نه بدنبال شناخت حقایق و فرامین الهی و تكالیف عبادی. و باز جای تاسف و تعجب است شما پیروان الهی را از صدور هرحكمی در مورد اختلـاف بین ادیان به علت نداشتین علمـ و عدالت فراگیر منع كرده اید به صورتی كه آنها باید همچنان تا قیامت منتظر حكمـ خالق یكتا باشند تا بفهمند بر حقند یا بر باطل. شما حتی حاضر نشدید  پیامبر اسلـامـ (ص) و ائمه اطهار (ع) را نیز استثنا كنید! و باز جای تاسف و تعجب دارد شما در این اختلـافات بین ادیان نه تنها خدای تعالی را بیطرف میدانید بلكه میگویید حتی به پیامبر و پیروانش اجازه نداده است در مورد حقانیت دین خودشان و بطلـان ادیان دیگران حكمـ نموده و اظهار نظر نمایند! آقای كببر شما فكر میكنید آیا یك بچه مسلمانی كه اندك آشنایی با مسائل اسلـامی داشته باشد این اراجیف را باور میكند؟ شما در چه عالمی از خیالـات سیر میكنید؟ آیا شما كه خود را صاحب نظر در قرآن میدانید هنوز نتوانسته اید بفهمید كه قرآن در بین ادیان الهی از كدامـ دین را حمایت میكند؟ آیا هنوز ندیده اید كه قرآن در آیات متعددش پیروان دیگر ادیان را به پیروی از رسول خاتمـ (ص) دعوت كرده است؟ و آیا ندیده اید كه مخالفان اسلـامـ را به انواع تهدیدها ترسانده است؟ آیا پیامبر اعظمـ (ص) و اصحاب گرامش كه در به ثمر رسیدن درخت اسلـامـ خونهای بسیاری ریخته اند و در مقابله با دشمنان حتی بر روی نزدیكترین اقوامـ خود تیغ كشیده اند نمی دانستند حكمـ خدا در مورد دین آنان چیست؟ شما قرآن را كه تك تك آیاتش فریاد بر حقانیت رسول اسلـامـ (ص) و خاتمیت آن وجود مقدس دارد و خدای تعالی را حامی سر سخت عبدی كه با بعثتش بر بندگانش منت نهاده است را به گونه ایی معرفی میكنید كه گویا این كتاب عظیمـ كه فرقان بین حق و باطل است در مسئله حقانیت دین اسلـامـ سكوتی ابدی اختیار نموده است؟ راستی این سخنان شما پیروان كدامـ دین را خوشحال میكند؟ و یا به عبارت دیگر از حلقومـ شما سخنان پیروان كدامـ دین بیرون میآید؟ حیف كه به علت برخورداری اندكی از صفحات روزنامه چاره ایی ندارمـ كه عنان سخن را سخت كشیده و از میان موضوعات متعدد فقط به بعضی از موضوعات آنهمـ به صورت مجمل و مختصر اشاره ایی داشته باشم. اما در جواب از ادعای سومـ شما باید عرض نمایمـ ما یكایك آیاتی را كه شما به عنوان دلیل بر ادعای سومـ آورده اید ذكر میكنیمـ تا بطلـان ادعای شما بر همگان روشن شود، الف:  آیه 63 سوره زخرف میفرماید: ( و هنگامی كه عیسی  آن دلـایل روشن را آورد گفت همانا من برای شما حكمت آورده امـ و(آمدم) تا برخی چیزها را كه در آن اختلـاف میكنید برایتان بیان كنمـ... ) شما در این آیه ملـاحظه میكنید كسی كه در صدد حل اختلـاف است یك پیامبر است آنهمـ در این دنیا. ب: در آیه 76 سوره نحل آمده است (بی گمان این قرآن بسیاری از چیزهایی را كه بنی اسرائیل در آن اختلـاف دارند برایشان حكایت میكند) به روشنی برای همه قابل فهمـ است كه این آیه میفرماید قرآن در موارد اختلـاف سكوت نمی كند بلكه اظهار نظر دارد. ج: اما در یازده آیه دیگر كه شما میخواهید بگویید كه از آنها استفاده میشود كه كسی حق ندارد به جای خدا حكمـ كنند و داوری در بین ادیان فقط از آن خداست باید عرض كنمـ صرف نظر از اینكه آیه 5 سوره آل عمران اصلـا هیچ ارتباطی با این بحث ندارد و شاید نظر شما آیه 55 سوره آل عمران باشد، ترجمه یازده آیه 11 مورد نظر به شرح ذیل است: آل عمران آیه 5: (قطعا چیزی نه در آسمان و نه در زمین بر خدا پوشیده نیست). آل عمران آیه 55: (... سپس بازگشت شما به سوی من است، پس در آنچه بر سر آن اختلـاف داشتید در میانتان داوری میكنم)، مائده 48: (... بازگشت همه شما به سوی خداست پس شما به آنچه در آن اختلـاف داشتید آگاه خواهد كرد)، أنعامـ 164 (... سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان است پس شما را به آنچه در آن اختلـاف میكردید آگاهتان میسازد)، نحل 92: (... و قطعا در روز قیامت آنچه را كه بر سرش اختلـاف میكردید برای شما روشن خواهد كرد)، حج 63: (خدا در روز قیامت میان شما در مورد آنچه اختلـاف میكردید حكمـ خواهد كرد)، یونس 19: (و مردمـ جز یك امت نبودند پس اختلـاف كردند، و اگر پیشتر حكمـ (مهلت) از جانب پروردگارت صادر نشده بود، قطعا در آنچه بر سرش اختلـاف دارند میانشان فیصله داده شده بود ( و همگی هلـاك میشدند) میشدند)، نحل 39: (تا آنچه را كه در آن اختلـاف میكنند روشن سازد و تا كافران بدانند كه دروغگو بودند)، نحل 124: (... و قطعا پروردگار تو در روز قیامت میان آنها در باره‌ی آنچه بر سرش اختلـاف میكردند حكمـ خواهد كرد)، سجده 25: (البته پروردگار تو خودش روز قیامت در آنچه اختلـاف میكردند میانشان داوری خواهد نمود)، زمر 3: (... به یقین خداوند در باره‌ی آنچه اختلـاف میكنند بین آنها داوری خواهد كرد)، جاثیه 17: (...  قطعا پروردگار تو روز قیامت در آنچه بر سر آن اختلـاف میكردند حكمـ خواهد نمود)، شما عزیزان با ملـاحظه ترجمه آیاتی را كه مورد استدلـال آقای كبیر شده است متوجه میشوید كه نه تنها در این آیات تاكید بر عدمـ جواز حكمـ از سوی بندگان نشده است بلكه اساسا هیچ منعی از حكمـ و داوری مردمـ مطرح نشده است. و فقط این آیات شریفه در پی اثبات صفتی از صفات الهی است نه اینكه صفتی را از بندگانش نفی كند. به عبارت دیگر این آیات میگوید خدا در قیامت چه میكند نه اینكه بگوید بندگان در دنیا چه نباید بكنند. شما كه با استناد به آیاتی  كه میفرماید (خدا در روز قیامت بین بندگانمـ حكمـ میكنم) میگویید قرآن میگوید: خدای تعالی در دنیا حكمـ نمی كند و بنده‌هـای خدا حق ندارند در دنیا حكمـ كنند و علت اختصاص حكمـ به خدای تعالی علمـ و  عدالت فراگیر و بیطرفی خدا است، اگر این نسبتهای ناروا كه دلپسند ادیان دیگر است و بعث جریحه دار شدن قلوب مؤمنین شده و زمینه انحراف بعضی از افراد را مهیا میكند تهمت به نیست پس چیست؟ در پایان به علـاقمندان به قرآن عرض میكنمـ همه میدانیمـ كه حضرت محمد (ص) هیچ حرفی از خود نداشت هر آنچه را كه میگفت وحی الهی بود و سخن او سخن خدا بود و حكمـ او حكمـ خدا. بنابر این خدای تعالی نه تنها بوسیله پیامبر (ص) بین ادیان داوری كرده است بلكه در قرآنش نیز حكمـ و داوری نموده است. و مقصود از داوری خدای تعالی كه در قیامت انجامـ میشود این نیست كه در دنیا داوری نكرده است بلكه منظور این است كه حكمـ خدا از نظر اجرایی و شرایط محاكمه و شهود با حكمـ خدا در آخرت تفاوت دارد. كسی در قیامت نمی تواند از پذیرش حكمـ خودداری كند، كسی نمی تواند عذر و بهانه بیاورد، شاهد خود خداست، شاهد اعضای بدن انسان است،  حكمی است كه بلـافاصله اجرا میشود و اهل باطل نه تنها رسوا میشوند بلكه مجازات سختی در انتظار آنها است و....

4- آقای كبیر در بخش دیگری از سخنانش در حمایت از آنچه كه ایشان آنرا حمایت از ساحت اندیشه مینامند میگویند: لـازمه مصونیت ساحت اندیشه از زور و اجبار و برخورد داری اندیشمندان از امنیت روانی اجتماعی سیاسی این است كه از كابرد حربه‌هـای كهنه، ناكارآمد و زنگ زده‌ای چون تكفیر، تفسیق، اتهامـ به التقاط، ارتداد، انحراف و بدعت گذار پرهیز نمود.

 نقد و بررسی: اگر چه تفكر و اندیشه در متون اسلـامی از جایگاه رفیع و بالـایی برخورد دار است تا جایی كه در بعضی از روایات، تفكر یك ساعت معادل هفتاد سال عبادت ارزشگزاری شده است و قرآن كریمـ هفده مرتبه با بهره گیری از روشهای مختلف، مردمـ را به تفكر و اندیشه تشویق مینماید ولی د ر عین حال قرآن كریمـ در مورد ولید بن مغیره میفرماید (إنه فكر و قدر فقتل كیف قدر ثمـ قتل كیف قدر) یعنی (او اندیشه كرد و مطلب را آماده نمود، مرگ بر او باد چگونه مطلب را آماده نمود، باز همـ مرگ بر او باد چگونه مطلب را آماده نمود.) آری ولید اندیشه نمود و با اندیشه به مقابله با قرآن رفت و قرآن همـ اینگونه تفكر و اندیشه او را مورد انزجار قرار داده او را تهدید كرد. قرآن به ما آموزد اینگونه نیست كه هر اندیشه‌ای با ارزش و قابل احترامـ باشد، همچنانكه اینگونه نیست كه هر عالمـ و اندیشمندی قابل احترامـ باشد. چطور شما آقای كبیر در گذشته بسیار نزدیك به مناسبت بزرگداشت یكی از روحانیین بسیاری از اهل علمـ را به علت ورود در سیاست به اتهامـ جاه طلبی و دنیا طلبی مورد تعرض قرار داده و اهانتها نثار آنان كردید در حالی كه همـ اینك خواهان امنیت كامل برای همه اندیشمندان و لو اینكه مرتد باشند هستید گویا شما گرایش به دنیا را گناه بزرگتری از ارتداد میدانید یعنی میشود عالمـ و دانشمندی را به خاطر گرایش به دنیا مورد هر گونه توهین و تحقیر قرار داد ولی نمی بایست هیچ عالمـ و اندیشمندی را حتی به خاطر انكار خدا و پیامبر...  نامی را كه خدا برایش انتخاب كرده است بر او نهاد و به او كافر گفت! شما با كمال جسارت و بیپروایی فرهنگ استفاده از احكامـ شرعی نظیر تكفیر و تفسیق را حربه كهنه و ناكارآمد معرفی میكنید در حالی كه خدای تعالی در قرآن كریمـ نزدیك به چهل مرتبه افرادی را تفسیق نموده و بیش از چهارصد بار عده‌ای را تكفیر كرده است و همچنین با معرفی شاخصه‌هـای افراد التقاطی و مرتد و بیمار دلـان بدعت گذار، آنها را مورد مذمت خود قرار داده است. شما خواستار امنیتی هستید كه نتیجه آن این است كه ما جامعه‌ای داشته باشیمـ كه در آن مشخص نباشد چه كسی مسلمان است و چه كسی كافر، چه كسی التقاطی است و چه كسی منحرف و.... قرآن كریمـ در آیه 3 و11 سوره عنكبوت در مورد لزومـ شناسایی افراد در جامعه میفرماید (ما چهره راستگویان و دروغگویان و همچنین چهره مؤمنان و منافقان را برای مردمـ مشخص میكنیم). در قرآن كریمـ فرهنگ شناساندن چهره‌هـا به عنوان یك سنت الهی قطعی همیشگی مطرح شده است.

 اما چرا قرآن كریمـ اندیشه را به صرف اندیشه محترمـ نمی شمارد و به اندیشه بعضی از مدعیان اندیشه میتازد و آنها را تكفیر، تفسیق، التقاطی، و امثال آن معرفی میكند چیست؟ قرآن كه كتاب درس و هدایت و سرمشق بشر است چه درسی را میخواهد بدهد؟ آیا راه تهمت زدن را میآموزد یا...؟ از شما خواننده عزیز تقاضا داریمـ به ادامه مطالب عنایت فرمایید:

 الف: (تعریف اندیشه) اندیشه یا تفكر كه همان فعالیت ذهن برای تولید علمـ و دانش، بواسطه دانستنیهای سابق است از ویژگیهای موجودات عاقل میباشد. اگر چه این موهبت الهی، بالقوة در وجود همه انسانها به ودیعه گذاشته شده است ولی برای بهره مندی از ثمرات آن میبایست تلـاش و كوشش نموده و ذهن را فعال كرد و در صورت تلـاش و كوشش نیز همه انسانها در بهرمندی از ثمرات آن یكسان نیستند، همچنانكه جهت بكارگیری آن نیز متفاوت است. یك نفر آنرا در حوزه دین بكار میبندد و یك نفر دیگر آنرا در حوزه صنعت و ....

ب: (اندیشه در ذهن است) جایگاه اندیشه ذهن است و هنوز ابزاری اختراع نشده است كه بتوان با آن جلوی اندیشه و تفكر دیگران را گرفت. بنابر این وقتی میگوییمـ كسی نمی تواند جلوی اندیشه دیگران را بگیرد این نمی تواند از نوع نمی تواند تكوینی است نه از نوع نمی تواتند تشریعی. بنابر در حوزه اندیشه كسی توان جلوگیری از اندیشه دیگران را ندارد كه او را مستبد و خود رأی بدانیمـ و بر علیه او فریاد بزنیمـ و اگر همـ فریاد بزنیمـ فریاد بر جهل خود زده ایم.

ج: (اندیشه و سپس پرسش) تا ذهن اندیشه و تفكر را آغاز نكند محتاج پرسش و سوال نشود. زیرا هنگامی كه ذهن بخواهد از طریق دانستنیهای سابق به معلومات جدید برسد گاهی در این مسیر با كمبود یا نقصان دانستنیها مواجه شده یا در نتیجه گیری دچار تردید میشود سپس برای رسیدن به معلومات جدید ناچار به پرسش میشود. قرآن مجید نمی خواهد انسان در سر در گمی بماند و یا با تردید عمل كند پس دستور میدهد (فسئلوا أهل الذكر إن كنتمـ لـا تعلمون) یعنی اگر نمی دانید از دانایان بپرسید. بنابر این شما حتی عنوان سخنان خود را اشتباه انتخاب نموده اید و عنوان صحیح (حق اندیشه و پرسیدن) است نه (حق پرسیدن و اندیشه)!

د: (اندیشه و عقیده) اندیشه همان فعالیت ذهنی در راه رسیدن به معلومات جدید میباشد و به آنچه كه پس از اندیشه و فعالیت ذهنی تولید میشود عقیده و رأی گفته میشود و اطلـاق اندیشه بر آن مجاز است، بنابر این تفكیك بین اندیشه به معنای تفكر و اندیشه یه معنای عقیده در مقامـ استدلـال ضروری است

س: (امنیت عقیده قبل از انعكاس در جامعه) اگر مقصود شما از اندیشه همان عقیده و رأی باشد باید بگوییمـ تا زمانیكه اندیشه و رأی افراد به جامعه سرایت داده نشود نمی شود از عقیده و اندیشه كسی مطلع شد بنابر این اجبار و اكراه در اندیشه امكان ندارد و هیچ كسی همـ حق جستجو و پرسش از عقاید دیگران را ندارد و این امنیت اجتماعی به عنوان قانون تدوین شده است و در تمامـ كشور اجرا میشود مگر زمانی كه بخواهند به كسی امانتی نظیر مقامـ قانونگذاری واگذار كنند كه در آن صورت به مصداق آیه ( إن الله یأمركمـ أن تؤدوا الأمانات أهلها) یعنی (خدا به شما دستور میدهد كه امانتها را به اهل آن بسپارید) باید افراد شناسای شوند، از عقیده آنها پرسش شود، اهلیت آنها احراز شود چون در اجرای حكمـ احراز موضوع بحكمـ عقل لـازمـ است همچنانكه هر عاقلی در هر جای دنیا تا فردی را نشناسد حاضر نیست كمترین سرمایه خود را در اختیار او قرار دهد تا چه برسد به مسئولیتهای كه مرتبط با آینده مردمـ و كشور است.

ص: (عقاید و تضارب افكار) پس از تولید علمـ و آراء نوبت به طرح آن در جامعه میرسد. اسلـامـ و قرآن خواهان تضارب افكار واندیشه است، خواهان گفتگوهای بدون پیش شرط با افكار و عقاید مختلف است. اگر شما به طلوع اسلـامـ نظری بیندازید میبینید زمانی كه پیامبر (ص) برای رساندن پیامـ الهی در میان مردمـ مكه تلـاش نمود و دیگران نتوانستند سخنان او را تحمل نمایند و در مقابل استدلـالـات او ناتوان شدند آنها در گیری را آغاز نموده قصد جانش كردند و به ناچار هجرت نمودند. و...  اما براستی دینی كه طرفدار تضارب عقاید و گفتگو است چرا در موارد بسیاری اقدامـ به تكفیر و تفسیق و... میكند؟

ط: (تكفیر، تفسیق و... توهین نیست حكمـ است) تضارب و گفتگوی افكار نیز بسان تضارب قدرتهای بدنی برای خود قوانین و احكامی دارد. بطور مثال عده‌ای در دو تیمـ جداگانه‌ای برای پیروز شدن در عرضه بازی فوتبال قدرت تكنیكی و تاكتیكی خود را به نمایش گذاشته و با همـ به رقابت میپردازند این بازی برای خود دارای قوانینی شناخته است. ملـاك پیروزی مشخص است، انواع خطاها تعریف شده است مناسبت كارتهای زرد و قرمز تعریف شده است، بنابر این اگر داور به كسی كه مرتكب خطا عمدی شده است كارت زرد بدهد و او را در مقابل دیدگان میلونها بیننده خطا كار معرفی نماید به او توهین نكرده است یا اگر بازیكنی در محوطه آفساید گلی را به ثمر رسانده است كه داور آن را به مردود اعلـامـ كرده باشد به او اجحاف نشده است زیرا اینها احكامی است كه مطابق با مقررات بازی صادر شده است.

ع: (حوزه  اندیشه نیز دارای قوانین است) حوزه اندیشه نیز بیدر و پیكر نیست! اینگونه نیست كه یكی از ضرب دو در دو به چهار برسد و دیگری به شش! حوزه اندیشه حوزه تمایلـات غریزی و مشتهیات نفسی نیست كه یكی علـاقمند به رنگ قرمز باشد و دیگری به رنگ آبی عشق بورزد و یكی از آبگوشت خوشش بیاید و دیگری پیتزا سفارش بدهد. بلكه حوزه اندیشه نیز قواعدی دارد آنهمـ قواعدی دائمی و جهانی كه با همه فرهنگها سازگار است و هر عقلی آن را تأیید میكند. به عبارت دیگر انسان از یك قضیه صغری و یك قضیه كبری نتیجه‌ای میگیرد كه قابل تردید نیست. یعنی وقتی قبول دارد ظرف غذایی كه در مقابل اوست غذایی است پرچرب و بعد قبول دارد هر غذای پرچربی برای او مضر است باید بپذیرد كه غذای موجود در ظرف حاضر نیز برای او مضر است، در غیر این صورت به قول بو علی سینا به او چیزی میگوییمـ كه ناراحت بشود و همچنین اگر تصدیق كند حضرت محمد (ص) دارای معجزه است و تصدیق كند هر صاحب معجزه ادعایش در مورد نبوت مورد قبول است ولی نبوت حضرت محمد (ص) را نپذیرد اسمـ چنین فردی چیست؟ كافر! این حكمی است كه خدا صادر كرده است و این نامی است كه او برگزیده است. خدای تعالی بارها و بارها در كتاب عزیزش كافر و فاسق و مومن و... را به ما معرفی میكند بطور مثال میگوید هر كسی كه بر طبق دستورات الهی حكمـ نكند كافر است یعنی شما اگر دیدید كسی را كه در داوریها بر خلـاف قانون الهی حكمـ میكند او تكفیر كنید. آنوقت شما آقای كبیر درست در مقابل خدا به بندگان خدا میگویید تكفیر نكنید این حربه كهنه و زنگ زده است؟!!! و این فرهنگ قرآنی در تمامـ موارد دیگر‌ی كه شما آن كلمات را كهنه و زنگ زده معرفی كردید وجود دارد.  

  آقای كبیر هچنین در ادامه سخنش مطلبی را عنوان كرده اند كه از قبل اظهار نظر در مورد آن ترجیح میدهمـ شما همـ سخن ایشان را بشنوید، گفته اند: (هر كس حق دارد هر دین را كه میخواهد برگزیند و به آن عمل كند) و (داوری درست یا نادرست بودن آن در روز قیامت به عهد خداوند است نه بندگان)

من در مورد بخش اول سخن ایشان كه حق انتخاب دین است بحول قوه الهی در آینده سخن خواهمـ گفت اما در مورد بخش دومـ سخن ایشان كه میگوید هیچ كسی حق ندارد در درست یا نادرست بودن دین برگزیده دیگران نظر بدهد باید بگویم: اولـا سخن شما را نه تنها پیروان اسلـامـ بلكه پیروان هیچیك از ادیان آسمانی و غیر آسمانی اگر نگوییمـ تمامـ آنها بطور قطع  غالب پیروان ادیان مختلف سخن شما قبول ندارند زیرا از هر یك از آنها بپرسید چرا این دین را انتخاب كرده اید در جواب خواهند گفت چون دین درست از بین دیگر ادیان همین دینی است كه من پیرو او هستمـ و به همین دلیل برای درستی دین خود استدلـال میكند و بر نادرستی ادیان دیگر پا فشاری میكند. ثانیا: معنای این حرف شما این است كه شما نمی دانید كه از بین ادیان آسمانی و غیر آسمانی كدامـ دبن درست است و كدامـ دبن نادرست؟ اگر اینجور باشد كه ادعا میكنید یعنی حاضر نباشید ادیان دیگر غیر از اسلـامـ را نادرست بدانید دیگر نمی تو

نظـرات كـاربران

1.
بسیار عالی است جناب استاد قدمی
دلمـ برایت تنگ شده بود ازدوستان مشترک جویای حال بودمـ تااینکه در فضای مجازی باسایتتان برخورد کردمـ واقعا استفاده کردمـ
بنده همـ وبلـاگی باعنوان ((درد دل شیعه)) دارمـ که اوقات بیکاری مطالبی مینویسمـ انشاءالله سربلند باشید
2.
قسمتی را مطالعه کردمـ عالی بود موفق باشید.خداوند خیر دنیا وآخرت عطا بفرماید. التماس دعا هستیمـ حضرت آقا




لطفا نظر خـود را در رابـطه با مطلب فوق در فیلدهـای زیر نوشته و ارسال نمائید.
*
*
*
*

*

* فیلدهای ستاره دار الزامی هستند

© 1397 کليه حقوق اين سايت محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلـامانع است.
طراحى و پشتیبانی توسط: شركت شبكه نگاه

شركت شبكه نگاه